محل تبلیغات شما
می دانی دلم برای چه چیز تنگ می شود برای دستانت که هیچگاه نمیگیرم.

برای نگاهی که هیچگاه به نگاهت گره نمیخورد و برای خلوتی که هیچگاه رخ نمی دهد.

برای دستانی که به دستات نمیرسه. من و تو و پیاده روی های طولانی.

 من و تو و راه رفتن در خلوت دوگانه ساعت ها و ساعت ها حرف زدن. من بنویسم و تو بخوانی و بگویی که چگونه ام.

زمان بگذرد و من نفهمم و تو نفهمی. تو باشی و من و نگاه های معنادارت. افکار عمیقت و حال خوشی که دوست ندارم پایان بیابد.

 

من و تو تا همیشه تا هیچ وقت

داستان رادیوی سفیدمن

استاده ام چوشمع مترسان ز آتشم

تو ,هیچگاه ,های ,ساعت ,ها ,ام ,و تو ,من و ,که هیچگاه ,تو و ,ساعت ها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها